گم در مه

ساخت وبلاگ

می شود به رفتن فکر کرد؟ فکر می کنم و دنبال اش هستم. تنها چیزی که متزلزل ام می کند این است که نبودن ام زندگی را برای کسی سخت کند. خوب که نگاه می کنم می بینم نیست آن قدرها. همان طور که من بی آنها می توانم، آنها هم می توانند. در فکر یک روش ام فقط؛ آرام و بی درد و قطعی و تمام.

گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 156 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:11

این حجم از ناامیدی و بیزاری از خود در من نمی دانم عادی و تکراری است، یا تازگی دارد. دیگر پاک عقلم را باخته ام. خودم هم نمی دانم دارم چه غلطی می کنم وسط این آشفته بازار، یا نه، تونل وحشت. می توانست همه گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 158 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:11

بالاخره تمام می شود و شاید نقطه ی پایان اش همین امروز باشد؛ آخرین حلقه از زنجیره پنجشنبه هایی که با رؤیاهای شیرین شروع می شوند و به عذاب بی پایان ختم می شوند. نمی دانم یک ساعت بعد چی انتظارم را می کشد گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 148 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:11

خسته ام. نمی شود راهی پیدا کرد توی این همه کابوس؟ چرا نمی شود آدم هر طور که می خواهد باشد بعضی چیزها. واقعا نه همه چیز. فقط بعضی چیزها. نمی خواهم توی این قالب بمانم. اما دستی فشارم می دهد و می چپاندم گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 150 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:11

می دانم که این جا شده جایی که من تماما از دردها و یأس هایم بگویم. اما اگر اینجا هم نباشد کجا بروم؟ سختی این راه که جانم را ذره ذره می خورد و گاه گاه هم خروار خروار می بلعدم چگونه هموار کنم جز با گفتن گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 133 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:11

از دوشنبه تا پنجشنبه هفته پيش رماني چهارصد صفحه اي را تمام كردم و امروز يادداشتي برايش نوشتم. اين يعني كاري كرده ام؟ بعد از اين همه رخوت و خواب آلودگي و رسيدن به نااميدي مطلق شايد اين اين كاري كارستان گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 148 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:11

نمی شود. هر چه می کنم سر نقطه ی اولم یا حتی جایی بدتر. شده ام تخته پاره ای اسیر امواج که هی فرو می رود. دست و پا زدنم فرو رفتن بیشتر است. با نابودی نه هم مرز که هم آغوشم. نمی توانم شرح بدهم. زبانم از گفتن اش کوتاه است. فقط همین قدر بگویم که پا روی باریکه مویی گذاشتم و طمع خام داشتم که درست می شود و از این گذرگاه بلا می گذرم. نگذاشتم. ماندم روی همان باریکه مو. 

دلم از عشق گفتن می خواست. اما آدم بی عرضه عیالوار ناتوان و در میانسالی را چه به عشق؟ باید سر گذاشت و مرد که هیچ راه رهایی نیست.

گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 147 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:11

می دانی، حالا بیش از هر وقت دیگری مطمئن ام که مریض ام. مطمئن ام که آدم های دور و برم را هم مریض کرده ام. واقعا مثل یک بیماری واگیر افتاده ام به جان همه آدمهای نزدیک ام. آنچه این مدت از سر گذراندم جز ف گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 151 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:11

بیا دختر! بیا بی خیال همه ی این ها شویم. کمی از مردن بیا بیرون و زندگی کن. راستش را بخواهی برای مردن همیشه وقت هست، اما برای زندگی نه. از همان وقت که زاده می شویم همیشه بخشی از ما آماده ی مردن است. ان گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 151 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:11

دیگر ترس هم پیش من کم می آورد. گم کرده ام خودم را میان این همه هول. باید چیزی باشد، دست آویزی مثلا که بشود آویخت بهش و رها شد. نیست اصلا. میان کابوس دارم راه می روم و گهگاه زندگی می کنم. زندگی نیست ای گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 141 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:11